جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جناح: (تعداد کل: 4)
جناح
[جَ] (ع اِ) بال. || دست. ج، اَجْنِحه، اَجْنُح. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
- خفض جناح؛ فروتنی.
|| بازو. || بغل. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || جانب. (منتهی الارب). کرانه. || ناحیه. (اقرب الموارد). || ذات چیزی. (منتهی الارب). نفس چیزی. || آنچه از دُر بصورت جناح به رشته کشند. (اقرب الموارد)....
- خفض جناح؛ فروتنی.
|| بازو. || بغل. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || جانب. (منتهی الارب). کرانه. || ناحیه. (اقرب الموارد). || ذات چیزی. (منتهی الارب). نفس چیزی. || آنچه از دُر بصورت جناح به رشته کشند. (اقرب الموارد)....
جناح
[جُ] (ع اِ) گروهی از هر چیز. (منتهی الارب). رجوع به جَناح شود. || گناه. (منتهی الارب). گویند معرب گناه است. (اقرب الموارد). بزه. (ترجمان علامه ترتیب عادل). ذَنْب. اثم: لا جناح علیکم؛ باکی بر شما نیست. گناهی بر شما نیست. || میل. (منتهی الارب).
جناح
[جُ] (اِ) بلغت اندلس، گلی است که آنرا بفارسی فیلگوش خوانند. (برهان). فیلکوس. راسن. (تحفهء حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). الانیون(1). || حرشف را نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه).
(1) - Helenium.
(1) - Helenium.
