جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جناب: (تعداد کل: 7)
جناب
[جَ] (ع اِ) درگاه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آستانهء خانه. (فرهنگ برهان). ج، اَجْنِبه. || پالان. (منتهی الارب). || کرانه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گرداگرد و کنار و گوشهء سرا و خانه. (برهان) (شرح قاموس). || عنوانی است بزرگان را، اکنون رسماً به وکلای مجلسین و وزراء خطاب شود. (فرهنگ...
جناب
[جَنْ نا] (اِ) شرطی و گروی باشد که دو کس با هم بندند. (برهان). جناغ (عامیانه). (حاشیهء برهان چ معین) :
راست گفتی عتاب او بر من
هست ازبهر بردن جنّاب.
فرخی سیستانی (از لغت فرس ص30).
|| جناغ زین اسب را نیز گویند که دامنهء زین و تسمهء رکاب باشد. (برهان).
راست گفتی عتاب او بر من
هست ازبهر بردن جنّاب.
فرخی سیستانی (از لغت فرس ص30).
|| جناغ زین اسب را نیز گویند که دامنهء زین و تسمهء رکاب باشد. (برهان).
جناب
[جِ] (ع اِ) داغ که بر پهلوی شتر نهند. (منتهی الارب). || ریسمانی را گویند که بر گردن چاروا بندند و هر جا که خواهند ببرند. (برهان): فرس طوع الجناب؛ یعنی اسبی است فرمانبردار. (شرح قاموس).
جناب
[جُ] (ع اِ) بیماری ذات الجنب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
جناب
[جُنْ نا] (ع ص، اِ) جِ جانب، بمعنی کرانه و بیگانه و غریب و نافرمان. (منتهی الارب). رجوع به جانب شود. || رفیق هم پهلو در رفتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
جناب
[جَ] (اِخ) موضعی است در سرزمین کلب در سماوه بین عراق و شام. (معجم البلدان).
جناب
[جَ] (اِخ) موضعی است بعراض خیبر و سلاح و وادی القری، و گویند از منازل بنی مازن است، و نصر گوید: جناب از دیار بنی فزاره بین مدینه و فید است. بعضی از شاعران عرب در شعر خود از آن یاد کنند. رجوع به معجم البلدان شود.