جناب
[جَنْ نا] (اِ) شرطی و گروی باشد که دو کس با هم بندند. (برهان). جناغ (عامیانه). (حاشیهء برهان چ معین) :
راست گفتی عتاب او بر من
هست ازبهر بردن جنّاب.
فرخی سیستانی (از لغت فرس ص30).
|| جناغ زین اسب را نیز گویند که دامنهء زین و تسمهء رکاب باشد. (برهان).
راست گفتی عتاب او بر من
هست ازبهر بردن جنّاب.
فرخی سیستانی (از لغت فرس ص30).
|| جناغ زین اسب را نیز گویند که دامنهء زین و تسمهء رکاب باشد. (برهان).