جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جن: (تعداد کل: 4)
جن
[جَ] (اِ)(1) طرف. جانب. سو. کنار. (برهان).
(1) - هندی باستان yana (راه، طریق) «اساس اشتقاق فارسی 426»، از سانسکریت yana(رفتن، ارابه، گردونه)، افغانی yun(حرکت، روش، ارابه، رسم و عادت) «هوبشمان 426»:
پرندوش ازین جن سواری گذشت
که لرزید ازو سربسر بوم و دشت. فردوسی.
(از معین در حاشیهء برهان).
(1) - هندی باستان yana (راه، طریق) «اساس اشتقاق فارسی 426»، از سانسکریت yana(رفتن، ارابه، گردونه)، افغانی yun(حرکت، روش، ارابه، رسم و عادت) «هوبشمان 426»:
پرندوش ازین جن سواری گذشت
که لرزید ازو سربسر بوم و دشت. فردوسی.
(از معین در حاشیهء برهان).
جن
[جِن ن] (ع اِ) پری و دیو. (برهان). پری. ضد انس. || فرشتگان. (منتهی الارب). || هر چیز پوشیده از حواس از ملئکه و شیاطین. (اقرب الموارد). || دل. قلب. (برهان). || اول هر چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد): کان ذلک فی جن شبابه؛ اول و نخست. (برهان) (منتهی الارب)...
جن
[جَن ن] (ع مص) پوشیدن شب (بوسیلهء تاریکی). (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || دفن کردن مرده را. || پوشیده و پنهان شدن، و به این معنی فعل آن بطور مجهول استعمال شود. || پوشیده گردیدن در زهدان. || دیوانه گردیدن. (منتهی الارب).
جن
[جِن ن] (اِخ) دهی است در دامن کوه ثلج. (منتهی الارب).