جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه جسمی: (تعداد کل: 2)
جسمی
[جِ] (ص نسبی) مقابل روحی. آنچه به جسم نسبت دارد. جسمانی. آنکه از جسم باشد :
عالم جسمی اگر از ملک اوست
ملکی بس بیمزه و بی بقاست.ناصرخسرو(1).
(1) - مصحح دیوان ناصرخسرو شعر فوق را مشوش دانسته و آنرا به احتمال بصورت دیگر آورده است. رجوع به دیوان چ تهران ص 58...
عالم جسمی اگر از ملک اوست
ملکی بس بیمزه و بی بقاست.ناصرخسرو(1).
(1) - مصحح دیوان ناصرخسرو شعر فوق را مشوش دانسته و آنرا به احتمال بصورت دیگر آورده است. رجوع به دیوان چ تهران ص 58...
جسمی
[جَ] (اِ) خارخسک را گویند و آن خاری باشد سه پهلو. (برهان) (آنندراج). خسک است. (فهرست مخزن الادویه) (تحفهء حکیم مؤمن). زوفا. حِسَل(1). در لغت سریانی نام گیاهی است که به آویشن (صعتر) ماند و نام دیگر آن حسل است. (یادداشت مؤلف از لکلرک).
(1) - Hysoqe.
(1) - Hysoqe.