جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ثمن: (تعداد کل: 6)
ثمن
[ثَ مَ] (ع اِ) بها. ارز. نرخ. اخش. قیمت. مقابلِ مثمن و صرف. ج، اثمان. اَثمُن. اَثمِنه : در میان اهل دیلم غلائی ظاهر شد بسبب تردد لشکر و تفحص از مواضع غلات و اقوات و تاراج کردن آن بی عوضی و ثمنی. (ترجمهء تاریخ یمینی).
هم ز لطف و جوش...
هم ز لطف و جوش...
ثمن
[ثَ] (ع مص) هشتم هفت کس شدن. || هشت گردانیدن. || هشت یک گرفتن. هشت یک مال ستدن. (تاج المصادر بیهقی). || بها کردن متاع.
ثمن
[ثِ] (ع اِ) شب هشتم از تشنگی هشت روزهء شتر.
ثمن
[ثُ / ثُ مُ] (ع اِ) هشت یک. ج، اَثمان.
ثمن
[ثُ] (ع اِ) هشت یک. || سه تسو. || هشتم حصه. (لغت نامهء مقامات حریری): ثمن الدایره؛ هشت یک دایره. ج، اثمان.
ثمن
[ثُ] (ع مص) هشت یک گرفتن. هشتم شدن.