جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه تکله: (تعداد کل: 6)
تکله
[تُ لَ] (ع اِ) تکلان. (ناظم الاطباء). رجوع به تکلان شود.
تکله
[تُ کَ لَ] (ع ص) رجل تکله؛ مرد عاجز که کار خود را بدیگری سپارد و بر وی تکیه نماید. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). وکله. (اقرب الموارد). رجوع به وَکَل و وکله شود.
تکله
[تُ لَ / لِ] (ص، اِ) دیوانه را گویند. (برهان) (از انجمن آراء) (از آنندراج) (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ جهانگیری). دیوانه و شوریده و مجنون. (ناظم الاطباء).
تکله
[تَ لَ] (اِخ) از ایلات ساکن اطراف اردبیل. (جغرافیای سیاسی کیهان ص106). از ایلات اطراف اردبیل و مرکب از 500 خانوار است که ییلاقشان در سبلان و قشلاقشان در مغان است.
تکله
[تُ لَ / لِ] (اِخ) نام یکی از اتابکان است که در شیراز پادشاهی کردند. (برهان) (فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آراء) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات). اتابک تکله (571-591 ه . ق.) پسر اتابک زنگی است و او 20 سال بر فارس اتابکی کرد و مردی عادل...