جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه توس: (تعداد کل: 5)
توس
(اِ) درختی است و در دره های فرعی رودخانهء کرج است. نام این درخت در درهء شهرستانک، توس است و آن را سندر، غان، غوش، غوشه، تیس و تامول نیز نامند(1). علمای گیاه شناسی پیش از پروفسور گااوبا، این درخت را در نباتات ایران نام نبرده اند و گااوبا، بار...
توس
(اِ) سلامتی. (ناظم الاطباء). رجوع به توس کردن و توس نمودن شود.
توس
(اِ) زمین صلب و سخت. (ناظم الاطباء).
توس
(ع اِ) طبیعت و اصل. یقال: هو من توس صدق؛ ای اصل صدق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || توساً له، و جوساً له، دعای بد است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).