[تَ گَهْ] (اِ مرکب) مخفف تماشاگاه :
ای مه و سال نگه کردن تو سوی سلیح
ای شب و روز تماشاگه تو لشکرگاه.فرخی.
بر دست حنا بسته نهد پای به هر گام
هرکس که تماشاگه او زیر چنار است.
فرخی.
ملکت قیصر و فغفور تماشاگه اوست
ظن بری هرگز روزی بتماشا نشود.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 12).
این...