جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه تبع: (تعداد کل: 6)
تبع
[تَ بَ] (ع مص) از پی فراشدن یا با کسی رفتن. (تاج المصادر بیهقی). پس روی کردن. (ترجمان علامهء جرجانی). پی روی کردن کسی را و در پی وی رفتن. (منتهی الارب). پیروی کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). تباعه. (ناظم الاطباء). دنباله روی. متابعت. تبعیت. رجوع به تباعه شود : و...
تبع
[تُ بَ] (ع ص) کسی که در سخن دو لفظ پی یکدیگر آورد چون حسن بسن و قبیح شقیح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
تبع
[تِ] (ع ص) تبع المرأه؛ عاشق زن. || پس رو آن [ زن ]. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
تبع
[تُبْ بَ] (ع اِ) سایه، زیرا که تابع آفتاب است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سایه. (آنندراج) (مهذب الاسماء). || ج، تبایع، نوعی از زنبوران عسل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نوعی از کوژ (؟) انگبین. (سه نسخهء خطی مهذب الاسماء متعلق بکتابخانهء سازمان لغت نامه). || مرغی است. (آنندراج). یک نوع...
تبع
[تُبْ بَ] (اِخ) ج، تبابعه. یکی از ملوک یمن و بدین لقب ملقب نگردد مادام که حضرموت و سبا و حمیر در تصرف وی نباشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لقب پادشاه یمن. (آنندراج) (مهذب الاسماء). لقب عام ملوک یمن. (آثار الباقیه). ملوک تبع؛ ملوک یمن که به غلبهء حبشیان بر...