[تَ] (ع مص) بخور کردن به چیزی. (از منتهی الارب) (آنندراج). بخور کردن و بخور دادن. (ناظم الاطباء). خویشتن بوی کردن ببخور. (دهار): و بخّره و بخر علیه؛ دخنه بالبخور. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || بخار انگیختن از چیزی. (فرهنگ نظام). || بخار شدن. (ناظم الاطباء). || تبخیر در اصطلاح...