[رَ] (ص مرکب) (از: بی + رگ) که رگ ندارد. بی رگ و پوست. بی جان : بدو گفت گردوی کای پیر گرگ تو نشنیدی آن داستان بزرگ اگرچه برادر بود دوست به چو دشمن بود بی رگ و پوست به.فردوسی. || کنایه از بیدل و بی غیرت. (برهان) (ناظم الاطباء). مرد بی غیرت و...
گنجور مجموعهای ارزشمند از سرودهها و سخنرانیهای شاعران پارسیگوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وبسایت گنجور اینجا کلیک کنید.
دریای سخن
نرمافزار دریای سخن کتابخانهای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم میداریم.