[خوا / خا] (ص مرکب) که خواب نرود. که خوابش نرود. که دیر خسبد. که کم خسبد. که دیر نخوابد. که خواب دراز نیایدش. مقابل بیدار :
چو بهرام دست از خورشها بشست
همی بود بیخواب و ناتندرست.فردوسی.
بشهر اندرون گرد مهراب بود
که روشن روان بود و بیخواب بود.فردوسی.
مرا از این تن رنجور...