جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بیمناک: (تعداد کل: 1)
بیمناک
(ص مرکب) ترسنده و خائف. (فرهنگ نظام). ترسناک. (آنندراج). جبان. (ناظم الاطباء). هراسناک. (یادداشت مؤلف) :
موی سر جغبوت و جامه ریمناک
وز(1) برونسو باد سرد و بیمناک.رودکی.
یکی کار دارم ترا بیمناک
اگر تخت یابی اگر تیره خاک.فردوسی.
- بیمناک کردن؛ ترسناک کردن. هراسناک کردن :
زری کآدمی را کند بیمناک
چه در صلب آتش چه...
موی سر جغبوت و جامه ریمناک
وز(1) برونسو باد سرد و بیمناک.رودکی.
یکی کار دارم ترا بیمناک
اگر تخت یابی اگر تیره خاک.فردوسی.
- بیمناک کردن؛ ترسناک کردن. هراسناک کردن :
زری کآدمی را کند بیمناک
چه در صلب آتش چه...