جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بیمارداری: (تعداد کل: 1)
بیمارداری
(حامص مرکب) مریض داشتن. مریض داری. || پرستاری و مواظب بیمار بودن. (ناظم الاطباء). پرستاری بیمار. بیماربانی. بیماروانی. پرستاری. تمریض. (یادداشت مؤلف) :
بود بیماری شب جان سپاری
ز بیماری بتر بیمارداری.نظامی.
نپرداخت چشمش بحال دل ما
ز بیمار بیمارداری نیاید.دانش (از آنندراج).
- بیمارداری کردن؛ پرستاری کردن از بیمار. (ناظم الاطباء). تمریض. (منتهی الارب)....
بود بیماری شب جان سپاری
ز بیماری بتر بیمارداری.نظامی.
نپرداخت چشمش بحال دل ما
ز بیمار بیمارداری نیاید.دانش (از آنندراج).
- بیمارداری کردن؛ پرستاری کردن از بیمار. (ناظم الاطباء). تمریض. (منتهی الارب)....