جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بیفتادن: (تعداد کل: 1)
بیفتادن
[یُ دَ] (مص) افتادن. سقوط. تساقط. (یادداشت مؤلف). خواء. نوء. تساقط. وجوب. (ترجمان القرآن) :
چو بگسست زنجیر بی توش گشت
بیفتاد زان درد و بیهوش گشت.فردوسی.
رجوع به افتادن شود.
- بیفتادن بچه؛ سقط شدن جنین : هرگاه بهار شمالی باشد یعنی سرد و خشک، بیشتر زنان آبستن را بچه بیفتد. (ذخیرهء خوارزمشاهی).
-...
چو بگسست زنجیر بی توش گشت
بیفتاد زان درد و بیهوش گشت.فردوسی.
رجوع به افتادن شود.
- بیفتادن بچه؛ سقط شدن جنین : هرگاه بهار شمالی باشد یعنی سرد و خشک، بیشتر زنان آبستن را بچه بیفتد. (ذخیرهء خوارزمشاهی).
-...