بیفتادن
[یُ دَ] (مص) افتادن. سقوط. تساقط. (یادداشت مؤلف). خواء. نوء. تساقط. وجوب. (ترجمان القرآن) :
چو بگسست زنجیر بی توش گشت
بیفتاد زان درد و بیهوش گشت.فردوسی.
رجوع به افتادن شود.
- بیفتادن بچه؛ سقط شدن جنین : هرگاه بهار شمالی باشد یعنی سرد و خشک، بیشتر زنان آبستن را بچه بیفتد. (ذخیرهء خوارزمشاهی).
- بیفتادن بنا و ساختمان؛ ویران شدن آن. فروریختن آن. انقضاض. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن) : و آن برج که زیر او آکنده بود سنگها انداختند حفره شد و باد راه یافت و آتش کار کرد و آن ستونها بسوخت و مقدار پنجاه گز بیفتاد و مسلمانان شمشیر اندر نهادند. (تاریخ بخارا).
- بیفتادن نام؛ حذف شدن نام :
گر سایهء کف تو برافتد بممسکی
اندر زمان بیفتد از او نام ممسکی.سوزنی.
چو بگسست زنجیر بی توش گشت
بیفتاد زان درد و بیهوش گشت.فردوسی.
رجوع به افتادن شود.
- بیفتادن بچه؛ سقط شدن جنین : هرگاه بهار شمالی باشد یعنی سرد و خشک، بیشتر زنان آبستن را بچه بیفتد. (ذخیرهء خوارزمشاهی).
- بیفتادن بنا و ساختمان؛ ویران شدن آن. فروریختن آن. انقضاض. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن) : و آن برج که زیر او آکنده بود سنگها انداختند حفره شد و باد راه یافت و آتش کار کرد و آن ستونها بسوخت و مقدار پنجاه گز بیفتاد و مسلمانان شمشیر اندر نهادند. (تاریخ بخارا).
- بیفتادن نام؛ حذف شدن نام :
گر سایهء کف تو برافتد بممسکی
اندر زمان بیفتد از او نام ممسکی.سوزنی.