[بَ / بِ] (از ع، اِ) رطوبتی است سفید و شفاف مانند سفیدی بیضهء مرغ در میان چشم مابین پردهء عنبیه و عنکبوتیه. (غیاث) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). || سپیدی. || صافی. (ناظم الاطباء).
[بَ ضی ی] (ع ص نسبی) از بیضه. به شکل بیضه. تخم مرغی. بیضوی.
[بَ / بِ] (از ع، اِ)(1) منحنیی (مسدود) واقع در یک صفحه که مجموع فواصل هر نقطهء آن از دو نقطهء ثابت (موسوم به دو کانون بیضی) واقع در آن صفحه مقدار ثابتی باشد. یکی از طرق رسم بیضی اینست که پس از انتخاب دو کانون ریسمانی بلندتر از فاصلهء...