جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بیشه: (تعداد کل: 10)
بیشه
[شَ] (معرب، اِ) (از اسپانیایی) شرم مرد. آلت مرد. (از دزی ج 1 ص135).
بیشه
[شَ] (اِخ) بیش. بئشه. وادیی است شیرناک به یمن. و این کلمهء فارسی را ابناء فارس بدانجا برده اند. (منتهی الارب). مأسده ای در راه یمامه. وادیی از اودیهء یمن. (از یادداشت مؤلف). رجوع به بیش شود.
بیشه
[شَ] (اِخ) موضعی است میان مکه و مصر. (از معجم البلدان).
بیشه
[شَ] (اِخ) از اعمال مکه پایین یمن. فاصلهء آن تا مکه پنج مرحله است. (از معجم البلدان).
بیشه
[شَ] (اِخ) از دیار بنی سلول و در آن بطنهایی از خثعم و هلال و سواءه بن عامربن صعصعه و سلول و عقیل و ضباب و قریش اند. (از معجم البلدان).
بیشه
[شَ] (اِخ) فرعی از قحطان از عسیر از قبائل حجاز. (از معجم قبائل العرب).
بیشه
[شَ] (اِخ) دهیست از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویهء شهرستان بهبهان. 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
بیشه
[شَ / شِ] (اِ)(1) زمینی غیرمزروع که درختان و نی و دیگر رستنیها در آنجا تنگ درهم آمده و صورت حصاری بخود گرفته است. بعربی اجم گویند. (برهان). جنگل. (رشیدی) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). اجمه. (زمخشری). ایکه. (ترجمان القرآن). خفیه. عرین. عرینه. غابه. غمیس. غیضه: خِدر؛ بیشهء شیر. خیس؛ بیشهء...
بیشه
[شَ] (اِخ) از بلوکات ناحیهء بارفروش. عدهء قری 20، مساحت حدود سه فرسنگ، مرکز کلمیدان، حد شمالی بلوک نصرکلا، شرقی بلوک تالارپی، جنوبی بلوک بالاتجن و بلوک گنج افروز و غربی شهر بارفروش. (یادداشت مؤلف). و رجوع به سفرنامهء رابینو ص48 و 118 بخش انگلیسی شود.
بیشه
[شِ] (اِخ) محلی در 495هزارگزی طهران میان قارون و سپیددست و آنجا ایستگاه ترن است. (یادداشت مؤلف).