جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بیش: (تعداد کل: 5)
بیش
(ص، ق)(1) زیادتی و افزونی. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). زیادت. زیاده. بَس. بسیار. افزون. فزون. علاوه. مقابل کم. وَس. کثیر. (یادداشت مؤلف) :
بودنی بود می بیار اکنون
رطل پر کن مگوی بیش سخون.رودکی.
پس بیش مشنوان سخن باطل کسی
کز شارسان علم سوی روستا شده ست.
ناصرخسرو.
|| فزون در مقام و مرتبه نه در...
بودنی بود می بیار اکنون
رطل پر کن مگوی بیش سخون.رودکی.
پس بیش مشنوان سخن باطل کسی
کز شارسان علم سوی روستا شده ست.
ناصرخسرو.
|| فزون در مقام و مرتبه نه در...
بیش
(اِ)(1) نام بیخی است مهلک و کشنده شبیه به ماه پروین. گویند هر دو از یک جا رویند. (برهان) (از انجمن آرا). بیخ گیاهی است بغایت زهر قاتل. (رشیدی). گیاهی سمی و مهلک و شبیه به گیاه زنجبیل که در هندوستان روید. (ناظم الاطباء). گیاهی باشد چون زنجبیل در حال...
بیش
(ع اِ) نوعی گیاه ناشناخته در مغرب. یا گیاهی است که در کوهستانهای غرناطه روید. (از دزی ج 1 ص135). || حفره ای که جهت کاشتن گیاه بیش بکار رود. (از دزی ج 1 ص135).
بیش
[بَ] (اِخ) موضعی است و در آن کانها است. (منتهی الارب).
بیش
(اِخ) وادی است شیرناک در راه یمامه. بیشه و بِئْشه مثله. (منتهی الارب). از نواحی یمن است و دره ای است که در آن شهری بنا گردیده که آن را ابوتراب میگفتند. (از معجم البلدان).