جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بود: (تعداد کل: 3)
بود
(مص مرخم، اِمص) بودن. وجود. (فرهنگ فارسی معین). هستی. (شرفنامهء منیری). موجود چنانچه معدوم، نابود. (آنندراج) :
چو اندیشهء بود گردد دراز
همی گشت باید سوی خاک باز.فردوسی.
چون همی بود ما بفرساید
بودنی از چه می پدید آید.ناصرخسرو.
جان و دل را از من آن جانان دلبر درربود
بود من نابود کرد و یاد من...
چو اندیشهء بود گردد دراز
همی گشت باید سوی خاک باز.فردوسی.
چون همی بود ما بفرساید
بودنی از چه می پدید آید.ناصرخسرو.
جان و دل را از من آن جانان دلبر درربود
بود من نابود کرد و یاد من...
بود
[بَ] (ع اِ) چاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
بود
[بَ] (ع مص) (از «ب ی د») هلاک گردیدن. (منتهی الارب).