جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بشکنه: (تعداد کل: 2)
بشکنه
[بَ کَ نَ / نِ](1) (اِ) بشکله. بشکل. بشکله. کلید کلیدان را گویند. (برهان) (از ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ نظام). بشکله. (شرفنامهء منیری). و رجوع به شعوری ج1 ورق209 و بشکل و بشکله شود. || تنهء درخت. (ناظم الاطباء). || نام نوایی است از موسیقی. (انجمن آرا) (آنندراج)...
بشکنه
[بَ کَ نَ / نِ] (اِ) رجوع به بسکله شود.