جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه برومند: (تعداد کل: 2)
برومند
[بَ مَ] (ص مرکب) (از: بر + اومند، صورت قدیم «مند»، پسوند اتصاف) برمند. دارای بر. باردار و بارور و صاحب نفع. (برهان). مثمر. صاحب بر : ابوبکر... وصیت کرد و گفت... ویرانی مکنید و درخت برومند را مبرید. (ترجمهء طبری بلعمی).
هم اندر دژش کشتمند و گیا
درخت برومند هم آسیا.فردوسی.
توانگر...
هم اندر دژش کشتمند و گیا
درخت برومند هم آسیا.فردوسی.
توانگر...
برومند
[بَ] (ص مرکب) مخفف آبرومند. (فرهنگ فارسی معین). صاحب آبرو. آبرودار. رجوع به آبرومند شود.