جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بربری: (تعداد کل: 2)
بربری
[بَ بَ ] (ص نسبی) منسوب به بربر :
ببین تا بهنگام کین گستری
چه خون راندم از زنگی و بربری.نظامی.
حبش بریمین بربری بریسار
بقلب اندرون زنگی دیوسار.نظامی.
رجوع به بربر شود.
- پلنگ بربری؛ پلنگ وحشی :
آهوی بزمی تو با کبر پلنگانت چکار
آهوان را کی بود کبر پلنگ بربری.عنصری.
چون بدهان شیر در خشم پلنگی...
ببین تا بهنگام کین گستری
چه خون راندم از زنگی و بربری.نظامی.
حبش بریمین بربری بریسار
بقلب اندرون زنگی دیوسار.نظامی.
رجوع به بربر شود.
- پلنگ بربری؛ پلنگ وحشی :
آهوی بزمی تو با کبر پلنگانت چکار
آهوان را کی بود کبر پلنگ بربری.عنصری.
چون بدهان شیر در خشم پلنگی...
بربری
[بَ بَ] (اِخ) محرر. رجوع به اسحاق بن ابراهیم بن عبدالله بن صباح بن بشر شود.