جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بختیار: (تعداد کل: 12)
بختیار
[بَ] (ص مرکب) بختمند. بختور. بخت آور. دولتی. حظی. بخت جوان. (آنندراج). سعید. خوشبخت. (ناظم الاطباء). دولتمند. مجدود. خوش طالع. مبخوت. بخیت. فیروزبخت. (از شعوری). مقبل. نیک اختر. خجسته روزگار. جوان بخت. (از آنندراج) :
امیدم به دادار روز شمار
که از بخت و دولت شوی بختیار.فردوسی.
سیاوش بدو گفت کای بخت یار
درخت...
امیدم به دادار روز شمار
که از بخت و دولت شوی بختیار.فردوسی.
سیاوش بدو گفت کای بخت یار
درخت...
بختیار
[بَ] (اِخ) استاد رودکی بود در موسیقی. عوفی در لباب الالباب گوید: «او را [ رودکی را ] آفریدگار تعالی آوازی خوش و صوتی دلکش داده بود، و بسبب آواز در مطربی افتاد و از ابوالعبیک(1) بختیار که در آن صفت صاحب اختبار بود بربط بیاموخت و در آن ماهر...
بختیار
[بَ] (اِخ) امیر ابوالعلاء بختیاربن مملان از امرای آذربایجان و اران و ممدوح قطران تبریزی. (از آثار و احوال رودکی ص783).
بختیار
[بَ] (اِخ) لقب فرخ زادبن پرویز ساسانی. (مفاتیح خوارزمی).
بختیار
[بَ] (اِخ) ملقب به عزالدوله پسر معزالدولهء دیلمی. جنگهای او با عمران بن شاهین و آل حمدان و دیگر طوایف معروف است. یکبار توسط پسر عمویش عضدالدوله زندانی و به سفارش رکن الدوله پدر عضدالدوله آزاد شد، بعدها با عضدالدوله به مخالفت برخاست. در شوال 367 ه . ق. بسن...
بختیار
[بَ] (اِخ) سمنانی، خواجه نظام الدین. از اهالی ولایت سمنان بود... در ایام دولت... سلطان حسین میرزا در امر وزارت دخل نموده متعهد جهات غایبی گشته قبول کرد که مبلغ سه هزار تومان از این ممر واصل دیوان گرداند، و چون نصف آن مبلغ ممکن الحصول نبود به اندک زمانی...
بختیار
[بَ] (اِخ) پسر حسنویه. از اکراد برزیکانی. او بعد از فوت پدرش (369 ه . ق.) در قلعهء سرماج مسکن داشت، نخست با عضدالدوله از در اطاعت درآمد و سپس طغیان کرد و بر اثر لشکرکشی عضدالدوله منکوب شد و برادرش ابوالنجم بدربن حسنویه مورد محبت عضدالدوله قرار گرفت. رجوع...
بختیار
[بَ] (اِخ) ابوالعلاء بختیاربن بنیمان بن خرزاد اصفهانی. از جمله شعرای اصفهان است و از ابیات عربی اوست:
سقیت یا اصفهان من کوره
مدحه صقع سواک منکوره
فالارض عقد و انت واسطه
والبر شخص و انک الصوره.
(از ترجمهء کتاب محاسن اصفهان ص125).
سقیت یا اصفهان من کوره
مدحه صقع سواک منکوره
فالارض عقد و انت واسطه
والبر شخص و انک الصوره.
(از ترجمهء کتاب محاسن اصفهان ص125).
بختیار
[بَ] (اِخ)جهان پهلوان بود. از فرزندان رستم و به بختیارنامه قصهء او بازخوانند. نسبت بختیار الاسبهبد: بختیاربن شاه فیروزبن بزفری بن شیر اوژن بن خدایگان بن فرخ به بن ماه خدای بن فیروزبن کرد آفرین بن پهلوان بن اسپهبدبن مهرآزادبن رستم بن بولادبن کان آزاد مردبن رستم بن جهر آزادبن...
بختیار
[بَ] (اِخ) ابن محمد مکنی به ابوحرب. ممدوح منوچهری است و به تقریب، نه قطع و یقین، او فرزند علاءالدوله ابوجعفر محمد بن دشمنزیار فرزند کاکویه و حاکم نطنز باشد. مسجد جامع سمنان را کتیبه ای است از امیر اجل بختیار پسر محمد حاکم قومس که بی شک میان سالهای...
بختیار
[بَ] (اِخ) دهی از دهستان افشاریهء ساوجبلاغ بخش کرج است که 453 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
بختیار
[بَ] (اِخ) دهی از دهستان سرکوه بخش ریوش شهرستان کاشمر است که 156 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).