جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بجا: (تعداد کل: 3)
بجا
[بِ] (ص مرکب) (از: ب + جا) بموقع. متناسب. مناسب. بمورد. لائق. درخور. (آنندراج). مقابل بی جا. مقابل نابجا :
ما آبروی خویش به گوهر نمیدهیم
بخل بجا به همت حاتم برابر است.صائب.
کی ره بوسه به آن کنج دهن خواهد برد
سرگرانی که ز من حرف بجا نشنیده ست.
صائب.
دیوان ما و خود را...
ما آبروی خویش به گوهر نمیدهیم
بخل بجا به همت حاتم برابر است.صائب.
کی ره بوسه به آن کنج دهن خواهد برد
سرگرانی که ز من حرف بجا نشنیده ست.
صائب.
دیوان ما و خود را...
بجا
[بِ] (اِ) نام شیر خشت است در رودبار. (یادداشت مؤلف).