جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بامدادی: (تعداد کل: 1)
بامدادی
(ص نسبی) منسوب به بامداد. (ناظم الاطباء).
- باد بامدادی؛ باد صبح. نسیم صبح :
ای باد بامدادی خوش میروی به شادی
پیوند روح کردی پیغام دوست دادی.
سعدی (طیبات).
- خواب بامدادی؛ فخه. صَبحَه. (منتهی الارب). آن خواب که تا برآمدن آفتاب کشد.
- شراب بامدادی؛ صبوح. (منتهی الارب).
- گلهای بامدادی؛ گلهای صبحگاهی. گلها که...
- باد بامدادی؛ باد صبح. نسیم صبح :
ای باد بامدادی خوش میروی به شادی
پیوند روح کردی پیغام دوست دادی.
سعدی (طیبات).
- خواب بامدادی؛ فخه. صَبحَه. (منتهی الارب). آن خواب که تا برآمدن آفتاب کشد.
- شراب بامدادی؛ صبوح. (منتهی الارب).
- گلهای بامدادی؛ گلهای صبحگاهی. گلها که...