جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بامداد: (تعداد کل: 3)
بامداد
(اِ مرکب) دادهء بام. آفریدهء فروغ. بخشیدهء روشنائی. دادهء صبح. || بام. گاه صبح. صبحگاهان. مقابل مساء. بُکرَه. (ترجمان القرآن). وقت طلوع فجر. پیش از طلوع آفتاب. (آنندراج). صبیحه. صباح. صدیع. صریم. (منتهی الارب). غدوه. بکره. (نصاب الصبیان). اُصبوحَه. (مهذب الاسماء). فلق. غَداه. بکور. وقت صبح. (از فرهنگ شعوری ج...
بامداد
(اِخ) نام پدر مزدک است که پسرش در زمان قباد ساسانی (490 - 531 م.) خروج کرد. (فرهنگ ایران باستان پورداود ص8). و بهمین سبب او را مزدک بامدادان گویند : نخستین کس که اندر جهان مذهب معطله آورد مردی بود که اندر زمین عجم پدید آمد، او را مزدک...