جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه باقی: (تعداد کل: 14)
باقی
(ع ص) نعت فاعلی از مصدر بقاء است و بقاء ثبات شی ء است بحال و صورت نخست، برابر آن فناء است. (از تاج العروس). آنکه دارای دوام و ثبات باشد. (از اقرب الموارد). پاینده. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی). پایدار. جاوید. بی زوال. ازلی. سرمدی. دائم و قائم. ثابت....
باقی
(اِخ) نام قاضیی در ولایت قائن. محمد مفید مستوفی آرد: در سنهء ست و خمسین و تسعمائه (956 ه . ق.) در پنج قریه از ولایت قائن زلزلهء عظیم وقوع یافت چنانچه سه هزار کس در زیر خاک مانده براه عدم شتافتند. مشهور است مولانا باقی قاضی آن ولایت در...
باقی
(اِخ) (... بلخی) از شعرای پارسی زبان بلخ بوده است. از اوست:
چو او را تکیه بر دیوار دیدم مردم از حسرت
که این فرسوده قالب خشت آن دیوار بایستی.
(از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص1204).
چو او را تکیه بر دیوار دیدم مردم از حسرت
که این فرسوده قالب خشت آن دیوار بایستی.
(از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص1204).
باقی
(اِخ) (... چلبی) از شعرای روم (عثمانی). در تذکره الخواص آمده است: بعد از نجاتی که ملک الشعرای روم است وی را مسلم دارند. در شهر حلب بشرف ملاقاتش نایل شدم. اکثر با حقیر شوخیهائی میکرد. خواجه زاده ای داشت بنام یوسف چلبی که حقیقهً یوسف ثانی بود و شاعر...
باقی
(اِخ) (... دماوندی) از شعرای ایران و اهل دماوند بوده است. از اوست:
نخست آن سنگدل با بی دلان آمیختن گیرد
چو وصلت در میان پیدا شود خون ریختن گیرد.
(از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص1204).
نخست آن سنگدل با بی دلان آمیختن گیرد
چو وصلت در میان پیدا شود خون ریختن گیرد.
(از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص1204).
باقی
(اِخ) (سیدباقی بن عطوه الحسینی العلوی) صاحب کشف الغمه روایت کند که: حکایت کرد بمن سیدباقی بن عطوه العلوی الحسینی، که پدرم عطوه در یکی از اعضای خود مرضی داشت و او بر مذهب زیدیه بود و میگفت که من تصدیق اقوال شما نمی نمایم تا وقتی که بیاید صاحب...
باقی
(اِخ) (عبدالباقی) شاعری بوده است ایرانی و خوش طبع، از اولاد شاه نعمت الله ولی و از مقربین شاه اسماعیل صفوی و در اواخر قرن دهم هجری در جنگهای مابین ایران و عثمانی مقتول شد. (ریحانه الادب ج 1 ص137). اسمش میرعبدالباقی بود،... ممدوح ملاامیدی طهرانی و در زمان حضرت...
باقی
(اِخ) (عبدالباقی) از شعرای عصر زندیه و صفویه. اسمش میرزا عبدالباقی و بنی عم میرزا عبدالوهاب نشاط اصفهانی بود و بحسب وراثت کلانتری اصفهان را می نموده، چندی بوزارت کرمانشاهان و لرستان و عربستان (خوزستان) پرداخته است. (مجمع الفصحاء ج 2 ص82). از اوست:
شب هجر است و مرا قصه دراز...
شب هجر است و مرا قصه دراز...
باقی
(اِخ) عبدالباقی صوفی تبریزی. (دانشمندان آذربایجان ص144). از فضلای زمان خود و در نگارش خط ثلث مسلم بود،... با شاه عباس صفوی معاصر و در وقت بنیاد مسجد جامع جدید عباسی شاه مغفور بجهت نوشتن کتابهء مسجد او را از بغداد باصفهان طلبید، سید بسبب استغنای ذاتی قبول ننمود، ساکن...
باقی
(اِخ) (... کاشانی) اصلش از مردم کاشان بود. دیوانش ملاحظه شده. بسعی بسیار این بیت از دیوانش استخراج گردید:
باقی چمنی نیست چو گلزار محبت
خاری که از آن گل بتوان چید ندارد.
(آتشکدهء آذر ص241).
باقی چمنی نیست چو گلزار محبت
خاری که از آن گل بتوان چید ندارد.
(آتشکدهء آذر ص241).
باقی
(اِخ) (... ماوراءالنهر) از شعرای پارسی زبان اهل ماوراءالنهر بوده. از اوست:
چنان کز دل شدم باقی اسیر عشق دلجوئی
نه دل دارم، بلائی بهر جان خویشتن دارم.
(از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص1204).
چنان کز دل شدم باقی اسیر عشق دلجوئی
نه دل دارم، بلائی بهر جان خویشتن دارم.
(از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص1204).
باقی
(اِخ) (محمودافندی) از شعرای بزرگ عثمانی است. او بسال 933 ه . ق. در استانبول تولد یافت، فرزند مؤذن جامع سلطان محمد فاتح بود و به چراغ باشی گری رسید، پس از تحصیل به مدرسی سلیمانیه نایل گشت و سلطان سلیمان قانونی و سلطان سلیم به او توجه داشتند. در...
باقی
(اِخ) (... نهاوندی) شاعری بوده است از مردم نهاوند. وی در هندوستان در خدمت خان خانان بوده و در شرح حال این خان و اجدادش کتابی بعنوان آثار رحیمی نوشته است. این شاعر بسال 1033 ه . ق. حیات داشته. از اوست:
ما و بلبل عرض چاک سینه میکردیم دوش
نازپرورد گلستان...
ما و بلبل عرض چاک سینه میکردیم دوش
نازپرورد گلستان...
باقی
(اِخ) (... هروی) از شعرای ایرانی و اهل هرات بوده. از اوست:
او سخن از کشتن من میکند
من بهمین خوش که سخن میکند.
(از قاموس الاعلام ترکی ج2 ص1204).
او سخن از کشتن من میکند
من بهمین خوش که سخن میکند.
(از قاموس الاعلام ترکی ج2 ص1204).