[پَ] (ق مرکب) واپس. از پس. (ناظم الاطباء). مؤخر. (دهار). بعقب. پشت به پشت. بدنبال :
چون رسن گر ز پس آمد همه رفتار مرا
به سغر(1) مانم کز بازپس اندازد تیر.
ابوشکور.
من روی بخراسان و شغلی بزرگ دارم چون از اینجا بروم باری دلم بازپس نباشد. (تاریخ بیهقی).
بپیچیدش بلورین بازو و دست
چو...