[خَ دَ] (مص مرکب) خریدن. ابتیاع کردن. از نو خریدن فروخته را : و به هر شهر کس ببردندی و خط بیاع بدان عرض کردندی بسود بازخریدندی ناگشاده. (فارسنامهء ابن البلخی ص146). || خلاص دادن و رهانیدن. (آنندراج). خلاص دادن بفداء. افتداء. بازخریدن جان خویش را؛ فدیه. فداء. بازخریدن کسی...