بازخریدن

معنی بازخریدن
[خَ دَ] (مص مرکب) خریدن. ابتیاع کردن. از نو خریدن فروخته را : و به هر شهر کس ببردندی و خط بیاع بدان عرض کردندی بسود بازخریدندی ناگشاده. (فارسنامهء ابن البلخی ص146). || خلاص دادن و رهانیدن. (آنندراج). خلاص دادن بفداء. افتداء. بازخریدن جان خویش را؛ فدیه. فداء. بازخریدن کسی را از اسیری؛ مفاداه. (زوزنی). بازخریدن خود یا دیگری را؛ فدا دادن. تفدیه. خریدن برای آزاد ساختن :ابوذراعه... صبر نکرد بگفتار ابوسفیان و بمدینه آمد و پسر را بازخرید. (ترجمهء تاریخ طبری). و ایشان هر دو درویشند، نتوانند خویشتن را بازخریدن. تو خود را و ایشان را بازخر. (ترجمهء تاریخ طبری).
به بیداد کز مردمان بستدی
فراز آوریدی ز راه بدی
بدان بازخرّی مگر جان خویش
ببینی سر راه درمان خویش.فردوسی.
چوب بتو [ حصیری ] بخشیدم، پانصد هزار دینار بباید داد و چوب بازخرید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 160). رفت [ ازهر ] پیش امیر عمرو، گفت آن مرد [ خونی ] را بمن ارزانی باید کرد، گفت که این کار خصمان است، خصمان را بخواند و بدوازده هزار درم مرد را بازخرید. (تاریخ سیستان). عبیداللهبن العلا بشکایت سوی منصور یکی نامه نبشت، نامه براه اندر بگرفتند و سوی معن آوردند و عبیدالله را بخواند... او و آن گروه را که با او در آن کار بودند فرمود که گردن بزنید، تا خویشتن بازخریدند. (تاریخ سیستان). گفته اند که برخیزید و به زمین بابل روید و خویشتن را از بخت النصر بازخرید. (قصص الانبیاء).
ای آنکه دین تو بخریدم بجان خویش
از جور این گروه خران بازخر مرا.
ناصرخسرو.
درماند و دست برداشت و گفت الهی مرا از وی بازخر. (تذکره الاولیاء عطار).
جان بازخرش که مایه داری
گر بر سر صید سایه داری.نظامی.
وجه خورش من این شکار است
گر بازخریش وقت کار است.نظامی.
بانگ آمد مر عمر را کای عمر
بندهء ما را ز حاجت بازخر.مولوی.
بازخر ما را از این نفس پلید
کاردش تا استخوان ما رسید.مولوی.
[ زن ] گفت تو آن نیستی که پدرم ترا بازخرید؟ گفتم بلی من آنم که به ده دینار از قید فرنگم بازخرید و به صد دینار بدست تو گرفتار کرد. (گلستان). مراد برقاب آن است که بنده را از مال زکوه بازخرند و آزاد کنند. (تاریخ قم ص172).
بفروخته خود را ز غمت بازخریدیم
آن خط غلامی که بدیدیم دریدیم.
وحشی (از آنندراج).
|| خُلع؛ بازخریدن زن به کاوین. || مصادره کردن. خون کسی را بمال او خریدن. شهری یا قریه ای را در برابر مالی رها کردن. پس دادن :هم بدین سال غارت فرمودن درق را بر دست ابومنصور قواتل و بازخریدن درق را بصد هزار درم. (تاریخ سیستان). || نجات دادن. || دوباره بدست آوردن : ابوسفیان مردی بخیل [ و ] زُفت بود جواب داد و گفت یک پسر کشته شد نتوانم دیگر بازخریدن تا از من هم پسر شود و هم خواسته. (ترجمهء تاریخ طبری). || مصون داشتن. حفظ کردن. نگاه داشتن :
جان را بفقر بازخر از حادثات از آنک
خوش نیست این غریب نوآیین در این نوا.
خاقانی.
اگر یاور نئی با دیو دژخیم
ز یزدان هیچ هست اندر دلت بیم
همان بهتر که این کینه ببری
جهانی را به یک زن بازخری. [ یعنی بدادن ویس ] .
(ویس و رامین).
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.