جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه بارانی: (تعداد کل: 9)
بارانی
(اِ) نام کلاهی است که در روزهای باران بر سر گذارند. (برهان) (ناظم الاطباء). کلاهی است هنگام باران پوشندش تا بآب باران جامه ها تر نشوند. و آن طریقه چهری (کذا) میباشد، خواجه فرماید :
چرا باید که وامانی بملبوسی و مأکولی
اگر مرد رهی بگذر ز بارانی و بورانی.
(از شرفنامهء منیری).
نمد...
چرا باید که وامانی بملبوسی و مأکولی
اگر مرد رهی بگذر ز بارانی و بورانی.
(از شرفنامهء منیری).
نمد...
بارانی
(ص نسبی) منسوب به باران. (دِمزن). مُمْطِر. ممطره. (منتهی الارب) (دهار): هوائی بارانی. موسمی بارانی.
- روز بارانی؛ روزی که باران آید.
-امثال: پیرزن نمرد تا روز بارانی. (امثال و حکم دهخدا).
- شبی بارانی؛ لیله ممطره.
|| بمجاز، گریان. اشکبار :
تا بخرمن برسد کشت امیدی که تراست
چارهء کار بجز دیدهء بارانی نیست.سعدی.
- روز بارانی؛ روزی که باران آید.
-امثال: پیرزن نمرد تا روز بارانی. (امثال و حکم دهخدا).
- شبی بارانی؛ لیله ممطره.
|| بمجاز، گریان. اشکبار :
تا بخرمن برسد کشت امیدی که تراست
چارهء کار بجز دیدهء بارانی نیست.سعدی.
بارانی
(اِخ) نام شاعری باستانی و از او بیتی چند در لغت نامهء اسدی بشاهد آمده است :
در بیابان بدید قومی کرد
کرده از موی هر یکی کولا.
بر من ای سنگدل وروت مکن
ناز بر من تو با بروت مکن
هرچه بینی ز مردمان مستان (بستان)
هرچه یابی ز حرص کوت مکن.
در بیابان بدید قومی کرد
کرده از موی هر یکی کولا.
بر من ای سنگدل وروت مکن
ناز بر من تو با بروت مکن
هرچه بینی ز مردمان مستان (بستان)
هرچه یابی ز حرص کوت مکن.
بارانی
(اِخ) نام قبیله ای است از ترکان. (برهان) (ناظم الاطباء) (دِمزن).
بارانی
(ص نسبی) منسوب است به باران که قریه ای است از قرای مرو که دره بارانش خوانند. (سمعانی) (حبیب السیر چ خیام ج2 صص655 - 658).
بارانی
(اِخ) ابوذکریا یحیی بن احمد. (از معجم البلدان). رجوع به بارابی... شود.
بارانی
(اِخ) ابونصر اسماعیل بن حمّاد الجوهری. صاحب کتاب الصحاح در لغت. منسوب به باران قصبه ای نزدیک مرو. (معجم البلدان).
بارانی
(اِخ) اسحاق بن ابراهیم. صاحب دیوان الادب اللغویان. دائی ابونصر اسماعیل بن حماد الجوهری، منسوب به باران قصبه ای نزدیک مرو. (معجم البلدان).
بارانی
(اِخ) حاتم بن محمد بن حاتم، منسوب به باران مرو. محدث بوده و از عمر بن سرسیل (کذا) و اسحاق بن منصور و عقبه بن عبدالله سماع کرد. نام وی را ابودرعهء مسیحی در تاریخ مرو بدینسان آورده است. (از انساب سمعانی). رجوع به معجم البلدان شود.