جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه ایمن: (تعداد کل: 5)
ایمن
[مِ] (از ع، ص) تلفظ فارسی آمِن عربی. در امن و در امان. محفوظ. مصون. (فرهنگ فارسی معین). بی خوف و بی دهشت و بی ترس، ممال آمِن که اسم فاعل است از امن و این استعمال فارسیان است نه تازیان و با لفظ شدن و نشستن مستعمل است. (از...
ایمن
[اَ مَ] (ع ص) مبارک. ج، ایامن. یقال: قدم فلان علی ایمن الیمین؛ یعنی به یمن و برکت بازآمد از سفر. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مبارک تر، چه بر تقدیر معنی مبارک تر اسم تفضیل از یمن است. (غیاث اللغات) (از آنندراج). مبارک تر. (مؤید الفضلا)....
ایمن
[اَ مُ / مُ / اَ مِ / مِ] (ع اِ) کلمه ایست موضوع برای سوگند و همیشه به کلمهء الله اضافه میشود و ایمن الله گویند، یقول: ایمن الله لافعلن کذا؛ یعنی سوگند بخدا این کار را خواهم کرد. (ناظم الاطباء). ثم یجمع الیمین علی ایمن و حلفوا به...
ایمن
[اَ مُنْ نَ] (ع کلمهء استفهام) کدام کس و هر کس. (ناظم الاطباء).
ایمن
[اَ مَ] (اِخ) موضعی است. (منتهی الارب). نام بیابانی است که موسی علیه السلام در آن گوسپندان می چرانید. (مؤید الفضلا) :
شبان وادی ایمن گهی رسد بمراد
که چند سال بجان خدمت شعیب کند.
حافظ.
با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم
همچو موسی ارنی گوی به میقات بریم.
حافظ.
شبان وادی ایمن گهی رسد بمراد
که چند سال بجان خدمت شعیب کند.
حافظ.
با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم
همچو موسی ارنی گوی به میقات بریم.
حافظ.