جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اوی: (تعداد کل: 5)
اوی
(ضمیر) کلمهء اشاره و ضمیر مفرد غایب است به معنی او (با زیادت یا). (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
دریغ فر جوانی و عز اوی دریغ
عزیز بودم از این پیش همچنان سپریغ.
شهید.
چون یکی جغبوت پستان بند اوی
شیر دوشی زو به روزی یک سبوی.طیان.
ارتاب... از وی تیغ و شمشیر خیزد سخت با...
دریغ فر جوانی و عز اوی دریغ
عزیز بودم از این پیش همچنان سپریغ.
شهید.
چون یکی جغبوت پستان بند اوی
شیر دوشی زو به روزی یک سبوی.طیان.
ارتاب... از وی تیغ و شمشیر خیزد سخت با...
اوی
[اُ ی ی] (ع مص) اِواء. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جای گرفتن. (منتهی الارب). بامأوی شدن و بامأوی بودن. (تاج المصادر بیهقی). مأوی گرفتن. (المصادر زوزنی). رجوع به اواء شود. || جِ آوٍ (آوی). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء): طیر اوی؛ مرغان فراهم آمده از هر جایی. (منتهی الارب) (ناظم...
اوی
[اِ وی ی] (ع مص) اواء. (ناظم الاطباء). جای گرفتن. (منتهی الارب). رجوع به اواء شود.
اوی
[اَ وا] (ع اِ) شغال. صاحب نصاب این لفظ را بضرورت نظم مخفف ابن آوی آورده است. (غیاث اللغات).
اوی
[] (اِخ) ابن ایوب. رجوع به ابونصر اوی... شود.