اوی
(ضمیر) کلمهء اشاره و ضمیر مفرد غایب است به معنی او (با زیادت یا). (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
دریغ فر جوانی و عز اوی دریغ
عزیز بودم از این پیش همچنان سپریغ.
شهید.
چون یکی جغبوت پستان بند اوی
شیر دوشی زو به روزی یک سبوی.طیان.
ارتاب... از وی تیغ و شمشیر خیزد سخت با قیمت که اوی را دو تاه توان کردن. (حدود العالم).
برفتند پیران بنزدیک اوی
چو دیدند آن رای تاریک اوی.فردوسی.
گفت در خانهء اویم همه عمر
شمع کاشانهء اویم همه عمر.جامی.
دریغ فر جوانی و عز اوی دریغ
عزیز بودم از این پیش همچنان سپریغ.
شهید.
چون یکی جغبوت پستان بند اوی
شیر دوشی زو به روزی یک سبوی.طیان.
ارتاب... از وی تیغ و شمشیر خیزد سخت با قیمت که اوی را دو تاه توان کردن. (حدود العالم).
برفتند پیران بنزدیک اوی
چو دیدند آن رای تاریک اوی.فردوسی.
گفت در خانهء اویم همه عمر
شمع کاشانهء اویم همه عمر.جامی.