جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اول: (تعداد کل: 5)
اول
[اَ] (ع مص) بازگشتن. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی). برگشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || سطبر شدن روغن و انگبین و جز آن. (منتهی الارب) (تاج المصادر ). ماسیدن و بستن روغن و جز آن. || اصلاح آوردن و سیاست کردن. (اقرب الموارد) (تاج المصادر ) (آنندراج)....
اول
[اَ و وَ] (ع اِ ص، ق)نخستین. (کشاف اصطلاحات الفنون). نخست نقیض آخر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) (غیاث اللغات). آغاز. (کشاف اصطلاحات الفنون). یکم. آغاز کار. (زمخشری). اصل آن اوأل بر وزن افعل مهموزالاوسط بود همزه بواو قلب شد و درهم ادغام گردید و گویند اصل...
اول
[اُ وَ] (ع ص، اِ) جِ اولی که مؤنث اول است. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج).
اول
[اُوْ وَ] (ع ص، اِ) جِ اولی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جِ اولی مؤنث اول. (ناظم الاطباء).
اول
[اَوْ وَ] (اِخ) نامی از نامهای خدای تعالی و آنکه همیشه بود. و در شرح مشارق گفته اول پیداکنندهء وجود و آخر فناکنندهء موجود. (کشاف اصطلاحات الفنون). فردی که از جنس آن نه سابق بر آن و نه مقارن با آن غیری نباشد. (از تعریفات).