جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اوره: (تعداد کل: 7)
اوره
[اَ رَ / رِ] (اِ) ابره، قبا و ابره رضایی و غیره. (غیاث اللغات). رویهء قبا. (انجمن آرا). ابره است که روی قبا و کلاه و امثال آن باشد چه در فارسی با و واو بهم تبدیل می یابند. (هفت قلزم) (آنندراج) (برهان). ابره، قبا و کلاه و جز آن...
اوره
[اَ رَهْ] (اِ مرکب) رهگذر آب. (اوبهی). آب راهه.
اوره
[اَ رَهْ] (ع ص) گول و احمق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). احمق. (تاج المصادر بیهقی). ابله.
اوره
[اَ وِ رَ] (ع ص) ارض اوره؛ زمین سخت خشک. (منتهی الارب).
اوره
[رِ] (فرانسوی، اِ)(1) به اصطلاح کیمیا، ماده ای است بی رنگ و بی بو و طعمش شبیه به طعم شوره که در بول تولید میگردد و چون با اکسیژن ترکیب یابد تولید اسید اوریک میشود و اورات ملحی است که از اسید اوریک با یک بزی حاصل میگردد. (ناظم الاطباء)....
اوره
[ ] (اِخ) دهی است جزء دهستان حومهء بخش مرکزی شهرستان دماوند. کوهستانی و سردسیر و دارای 450 تن سکنه است. آب آن از چشمه سار و محصول آنجا غلات، بنشن، سیب زمینی، قیسی و میوجات سردسیری و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج1).