[اَ گَ لَ / لِ] (اِ)(1) گوی گریبان. تکمهء کلاه. (برهان قاطع). گوی گریبان و کلاه. جوزه گره(2). (فرهنگ سروری) :
وانگه ز ماه و زهره کلاه و لباچه را
هم قوقه و هم انگلهء شاهوار کرد.خاقانی.
چون قدح گیری در ایوان آسمان گوید ترا
مشتری بربسته زلف و برگشاده انگله.
ظهیر فاریابی (از فرهنگ...