جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه انوار: (تعداد کل: 3)
انوار
[اَنْ] (ع اِ) جِ نور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء): لمعان انوار سروری در جبین او مبین گشته. (گلستان).
چراغ را که چراغی از او فراگیرند
فرونشیند و باقی بماند انوارش.سعدی.
|| جِ نَوْر به معنی شکوفه ها. (غیاث اللغات) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) : آسمان از عکس صفاء انوار...
چراغ را که چراغی از او فراگیرند
فرونشیند و باقی بماند انوارش.سعدی.
|| جِ نَوْر به معنی شکوفه ها. (غیاث اللغات) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) : آسمان از عکس صفاء انوار...
انوار
[اِنْ] (ع مص) ظاهر گردیدن. (از اقرب الموارد). آشکار گردیدن. || روشن شدن. || روشن کردن جای و جز آن. || گل کردن درخت. || خوب روی شدن. (ناظم الاطباء). رجوع به اناره شود.
انوار
[اَنْ] (اِخ) رجوع به قاسم انوار شود.