جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اندر: (تعداد کل: 9)
اندر
[اَ دَ] (حرف اضافه)(1) به معنی در باشد که بعربی فی گویند همچنانکه اندر آن و اندر خانه یعنی در آن و در خانه. (برهان قاطع) (هفت قلزم). کلمهء رابطه(2) به معنی در و درون مانند اندر آن یعنی در آن و اندر خانه یعنی درون خانه. (ناظم الاطباء). در....
اندر
[اَ دَ] (پساوند) افادهء معنی غیریت می کند چون با مادر و پدر و خواهر و برادر ترکیب کنند همچو مادراندر و پدراندر و خواهراندر و برادراندر. (برهان قاطع). افادهء معنی غیریت میکند چنانکه مادراندر و پدراندر و برادراندر و خواهراندر و دختراندر یعنی نامادر و ناپدر و نابرادر و...
اندر
[اَ دَ] (ع اِ) خرمن یا خرمن گندم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خرمن گاه. (مهذب الاسماء). ج، انادر. (ناظم الاطباء).
اندر
[اَ دَ] (ع ن تف) نادرتر و کمیاب تر. (ناظم الاطباء).
اندر
[اَ دَ] (اِخ) دهی بریک شباروز از حلب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نام شهری است بشام. (مهذب الاسماء).
اندر
[اَ] (اِخ)(1) رودی در فرانسه که برود لوآر ریزد. اندر،شاتر(2)، شاتورو(3) و لوش(4) را مشروب میسازد و 266 کیلومتر طول دارد. (فرهنگ فارسی معین، اعلام).
(1) - Indre.
(2) - Chatre.
(3) - Chateauroux.
(4) - Loches.
(1) - Indre.
(2) - Chatre.
(3) - Chateauroux.
(4) - Loches.
اندر
[اَ] (اِخ)(1) دپارتمانی است در فرانسه. متشکل از قسمتهایی از بری(2)، ارلئانه(3)، مارش(4)، تورن(5) و پواتو(6)حاکم نشین شاتورو(7) و نایب الحکومه نشین لوبلان(8)، لاشاتر(9)، ایسودون(10). دارای 4 آرندیسمان، 23 کانتون و 248 کمون، 6906 کیلومترمربع. 247000 سکنه. (فرهنگ فارسی معین، اعلام).
(1) - Indre.
(2) - Berry.
(3) - Orleanais.
(4) - Marche.
(5) -...
(1) - Indre.
(2) - Berry.
(3) - Orleanais.
(4) - Marche.
(5) -...
اندر
[اَ دَ] (اِخ) قصبه ای... در طارم علیاست حمدالله مستوفی نویسد: در اول آنجا [ در طارمین ] شهری فیروزآباد نام بزمین طارم سفلی دارالملک بود اکنون بکلی خرابست و قصبهء اندر بطارم علیا شهرستان آنجا شد. (نزهه القلوب چ دبیرسیاقی ص 71).
اندر
[اَ دَ] (اِخ) دهی است از بخش حومهء شهرستان سنندج با 150 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، حبوب و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).