جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه املاح: (تعداد کل: 3)
املاح
[اِ] (ع مص) به آب شور فرود آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). || شور گردیدن آب بعد از آنکه شیرین باشد. (منتهی الارب). شور گردیدن آب شیرین. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آب شور خورانیدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب...
املاح
[اَ] (ع اِ) جِ ملح. نمکها. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملح شود. || (اصطلاح شیمی) اجسامی هستند مرکب از ریشهء یک اسید و ریشهء یک باز، و آنها بطریقه های زیر بدست می آیند:
1) از اثر اسید بر فلز، مانند:
2Zn + H2CIH + Zn a...
1) از اثر اسید بر فلز، مانند:
2Zn + H2CIH + Zn a...
املاح
[اَ] (اِخ) نام جایی است در اشعار چند تن از شاعران عرب. رجوع به معجم البلدان شود.
