جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه الوا: (تعداد کل: 4)
الوا
[اُلْ] (اِ) ستاره، و آنرا به تازی کوکب گویند. (فرهنگ جهانگیری) (برهان قاطع) (از فرهنگ رشیدی). ستاره و کوکب و کوکب سیار و برج فلکی. (ناظم الاطباء). رشیدی آرد: مسعودسعد در صفت عمارت گفته است :
ز بس بدایع چون بوستان پر از انوار
ز بس جواهر چون آسمان پر از الوا.
و...
ز بس بدایع چون بوستان پر از انوار
ز بس جواهر چون آسمان پر از الوا.
و...
الوا
[اَلْ / اِلْ](1) (اِ)(2) نام رستنیی است بغایت تلخ که در دواها بکار برند و آن مسهل بود و آنچه در سقوطره شود بهتر باشد. (فرهنگ جهانگیری). صمغی دوایی است بسیار تلخ و نام دیگر آن بفارسی چدرو است. (از فرهنگ نظام). درختی است معروف که عصارهء آن صبر است...
الوا
[اَلْ / اِلْ] (اِخ)(1) نیزه دار رستم. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (فرهنگ جهانگیری) (آنندراج). نام پهلوان زابلی و نیزه دار رستم که بدست نوش آذر کشته شد. (فرهنگ شاهنامهء شفق). نام سلاحدار رستم. کاموس کشانی او را کشت. (مؤید الفضلا) (شرفنامهء منیری). نام شخصی که نیزهء رستم را برمیداشته و...
الوا
[اَلْ] (اِخ) از دیههای «نور». (مازندران و استرآباد رابینو ص110 و ترجمهء همان کتاب ص149)(1).
(1) - در ترجمهء کتاب مذکور علوا بعین آمده است.
(1) - در ترجمهء کتاب مذکور علوا بعین آمده است.