جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه الب: (تعداد کل: 8)
الب
[اَ] (ع اِ) پوست بزغاله. || زهر. شدت گرما. || شدت تب. || آغاز به شدگی دمل. || میلان نفس. || (مص) تدبیر اندیشیدن بر شکست دشمن بطوری که معلوم او شود. || سخت راندن حمار طریدهء خود را. (منتهی الارب). || گرد کردن و راندن شتران را. (منتهی الارب)...
الب
[اَ] (ترکی، ص) دلیر. (شرفنامهء منیری) (فرهنگ شعوری) (تعلیقات دکتر معین بر برهان قاطع ج 1 ص 157 از لغه الترک کاشغری). و رجوع به اَلَب شود :
این جهود و مشرک و ترسا و مغ
جملگی یکرنگ شد ز آن الب الغ.مولوی.
|| (اِ) شیر. (فرهنگ میرزا ابراهیم). ظاهراً تخلیطی است که...
این جهود و مشرک و ترسا و مغ
جملگی یکرنگ شد ز آن الب الغ.مولوی.
|| (اِ) شیر. (فرهنگ میرزا ابراهیم). ظاهراً تخلیطی است که...
الب
[اِ] (ع اِ) مقداری است معین و آن از سر انگشت سبابه تا سر انگشت ابهام است. (منتهی الارب). || (ص) مجتمع بودن بر کسی بظلم و عداوت: هم علیه الب واحد آنها بر وی مجتمع اند بظلم و عداوت و گاهی بدین معنی بدون لفظ واحد هم آورند و...
الب
[اِ] (اِ) درختی است مانند درخت ترنج و آن زهرناک است. (منتهی الارب). درختی است خاردار شبیه به درخت اترج و آن را میوه ایست و رستنگاه آن فراز کوهها بود و سخت اندک باشد و از ضِجاج هیچ چیز با وی برابری نتواند کرد و آنچه در کوه خَفِرضَض...
الب
[اِ] (اِخ) (جزیرهء...)(1)جزیرهء کوچکی است در ایتالیا در دریای مدیترانه به مشرق «کرس»(2) و به سال 1814م. ناپلئون بدانجا زندانی گشت. دارای 25000 تن سکنه و معادن آهن است. در سواحل آن ماهی «ساردین» و «تون» صید کنند. محصول دیگر آن شراب است و مرکز آن «پورتو - فراژو»(3)است. بلندترین...
الب
[اِ] (اِخ)(1) بزبان چک «لاب»(2) رود بزرگ چکسلواکی (بوهم) و آلمان که وارد دریای شمال می گردد. این شط از بوهم سرچشمه گرفته از کوههای «ژآن»(3) سرازیر می گردد و ناحیهء «هرادک کرالوسد»(4) و «پاردوبیتس»(5) را مشروب می کند و پس از اتصال به «مولدو»(6) از «تِرِزَن»(7) و دیگر نواحی...
الب
[اَ لَ] (ترکی، ص) دلیر. (شرفنامهء منیری). و رجوع به اَلب شود.
الب
[اَ لُ ب ب] (ع اِ) جِ لُبّ. (منتهی الارب). رجوع به لُبّ شود.