الب
[اَ] (ع اِ) پوست بزغاله. || زهر. شدت گرما. || شدت تب. || آغاز به شدگی دمل. || میلان نفس. || (مص) تدبیر اندیشیدن بر شکست دشمن بطوری که معلوم او شود. || سخت راندن حمار طریدهء خود را. (منتهی الارب). || گرد کردن و راندن شتران را. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). || فراهم آمدن قوم کسی را از هر طرف. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || جمع نمودن لشکر را. (منتهی الارب). لشکر گرد کردن. (تاج المصادر بیهقی). || فراهم آمدن و روان شدن شتران. || شتاب کردن. || رجوع نمودن. || پی هم باریدن آسمان. (منتهی الارب).