جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اف: (تعداد کل: 5)
اف
[اُ] (از ع، صوت، اِ) کلمه ایست که در کراهت و انزجار خاطر و تنبیه طرف مقابل استعمال میکنند. (ناظم الاطباء). کلمه ایست که بهنگام اظهار افسردگی، نفرت و کراهت استعمال کنند. (فرهنگ فارسی معین). آه. آخ. واه. (یادداشت بخط مؤلف): اف بر تو. اف بر من. (یادداشت مؤلف).
اف
[اُ] (روسی، پسوند) اداتی است در زبان روسی برای نسبت به پدر یا یکی از اجداد، چنانکه در رمانف، تقی اف، توپچی باشی اف. (یادداشت بخط مؤلف). زاده. پور. منسوب: تقی اف؛ یعنی تقی زاده.
اف
[اَ] (پیشاوند) بر. روی. بالا. چنانکه در افسر، افسار، افروختن و نظایر آن. (یادداشت مؤلف).
اف
[اَف ف] (ع مص) اف کردن. (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). از اندوه و تنگدلی و درد، اف گفتن. (از اقرب الموارد). تَأفیف. تأفف. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
اف
[اِفْ فُ] (ع اِ) هنگام. وقت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). حین. هنگام. (از اقرب الموارد). اِفّان. تَئِفَّه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گویند: کان ذلک علی افه و افّانه؛ یعنی وقت و هنگامش بود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).