جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اطعمه: (تعداد کل: 3)
اطعمه
[اَ عِ مَ] (ع اِ) جِ طعام، خوردنی و گندم. (آنندراج). جِ طعام. (غیاث) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (دهار). ج، اطعمات. طعامها و خورشها. (ناظم الاطباء). رجوع به طعام و اطعمات شود.
- اطعمه و اشربه؛ مأکولات و مشروبات. (ناظم الاطباء).
- || (اصطلاح فقه) مبحث مفصلی است که در آن دربارهء...
- اطعمه و اشربه؛ مأکولات و مشروبات. (ناظم الاطباء).
- || (اصطلاح فقه) مبحث مفصلی است که در آن دربارهء...
اطعمه
[اَ عِ مَ] (اِخ) احمد اطعمهء شیرازی. از شاعران بود و چنانکه حبیب الله اصفهانی در مقدمهء دیوان بسحاق اطعمه یاد کرده دیوانی داشته است که در میان مردم متداول بوده ولی شعر بسحاق را بر شعر احمد اطعمه ترجیح داده است. صاحب الذریعه نوشته است که اشعار وی در...