جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اصطخر: (تعداد کل: 5)
اصطخر
[اِ طَ] (معرب، اِ) معرب استخر، بمعنی تالاب و آبگیر. اصطرخ. (شرفنامهء منیری). کول. مأجل. و رجوع به استخر و ستخر و اصطرخ و سطخر و صطخر شود.
اصطخر
[اِ طَ] (اِخ) کوره یا شهرستان اصطخر از مهمترین و بزرگترین شهرستانهای فارس بشمار میرفت و مرکز آن شهر اصطخر بود و شهرها و قرای بسیاری داشت که مشهورترین آنها عبارت بودند از: بیضاء. مایین. نیریز. ابرقو و یزد و جز آنها. (از ضمیمهء معجم البلدان).
اصطخر
[اِ طَ] (اِخ) قلعهء اصطخر. بر وزن و معنی استخر است که قلعهء فارس باشد و آن تختگاه دارابن داراب است. (برهان) (هفت قلزم) (آنندراج). نام شهر که قلعهء فارس است، معرب استخر که سابق گذشت. (از لب الالباب) (برهان) (غیاث). نام شهری از ولایت پارس، کذا فی زفان گویا....
اصطخر
[اِ طَ] (اِخ) نام یکی از نه دروازهء شهر شیراز بود. (از نزهه القلوب مقالهء 3 ص114).
اصطخر
[اِ طَ] (اِخ) ابن طهمورث. نخستین کسی بود که شهر اصطخر را بنیان نهاد. (از معجم البلدان).