اصطخر
[اِ طَ] (اِخ) قلعهء اصطخر. بر وزن و معنی استخر است که قلعهء فارس باشد و آن تختگاه دارابن داراب است. (برهان) (هفت قلزم) (آنندراج). نام شهر که قلعهء فارس است، معرب استخر که سابق گذشت. (از لب الالباب) (برهان) (غیاث). نام شهری از ولایت پارس، کذا فی زفان گویا. (از مؤیدالفضلا). پرس پلیس(1). همان شهر استخر است. (فارسنامهء ناصری). و جوالیقی آرد: اصطخر نام شهر است و عجمی است و در اشعار عرب آمده است. جریر گوید :
و کان کتاب فیهم و نبوه
و کانوا باصطخر الملوک و تُسترا(2).
(المعرب ص38).
و ابن البلخی آرد: و سه قلعه ساخت [ جمشید ] در میان شهر و آنرا سه گنبدان نام نهاد، یکی قلعهء اصطخر و دوم قلعهء شکسته و سوم قلعهء شکنوان. (فارسنامهء ابن البلخی ص32). و همو آرد: قلعهء اصطخر؛ در جهان هیچ قلعه قدیم تر از این قلعه نیست و هر احکام کی صورت بندد آنجا کرده اند و بعهد پیشدادیان آنرا سه گنبدان گفتندی و دو قلعهء دیگر را کی بنزدیکی آنست یکی قلعهء شکسته و دیگر قلعهء شکنوان و این هر دو قلعه ویران است، عضدالدوله حوضی ساختست آنجا حوض عضدی گویند و چنانست کی دره ای بودست بزرگ کی راه سیل آب قلعه بر آن دره بودی، پس عضدالدوله به ریختگری روی آن دره برآورد مانند سدی عظیم و اندرون آن به صهروج و موم و روغن و... بعد ما کی کرباس و قیر چند لابرلا در آن گرفتند و احکامی کردند کی از آن معظم تر نباشد و این حوض است و بسط آن یک قفیز کم عسیری است و عمق آن هفده پایه است کی چون یک سال هزار مرد از آن آب خورند یک پایه کم شود، و در میان حوض بیست ستون کرده اند از سنگ و صهروج و بر سر آن سقف حوض پوشیده و بیرون از آن دیگر حوضهاء آب و مصنعها هست و عیب این قلعه آنست کی حصار بلیغ توان داد و سردسیر است مانند هواء اصفهان و کوشکهاء نیکو و سرایهاء خوش و میدان فراخ دارد. (فارسنامهء ابن البلخی ص156).
و در ص111 آرد: در آن عهد کی شیرویه خویشاوندان را می کشت دایهء او او را بگریزانید و به اصطخر پارس برد. (فارسنامهء ابن البلخی چ بریل ص111). و صاحب حدود العالم آرد: اصطخر؛ شهری بزرگ است و قدیم و مستقر خسروان بوده است و اندر وی بناها و نقشها و صورتهای قدیم است و او را نواحی بسیار است و اندر وی بناهاست عجیب که آنرا مزگت سلیمان خوانند (؟) و اندر وی سیب باشد نیمه ترش و نیمه شیرین و اندر کوه وی معدن آهن است و اندر نواحی وی معدن سیم است - انتهی.
شهریست بفارس از اقلیم سوم بطول 79 درجه و عرض 32 درجه... گویند نخستین کسی که آن را بنیان نهاد اصطخربن طهمورث پادشاه ایران بود و طهمورث در نزد ایرانیان بمنزلهء آدم... بود جریربن خطفی گوید: مردم فارس و روم و عرب از نسل اسحاق بن ابراهیم خلیل (ع) بودند :
و یجمعنا و الغر اَبناء ساره
اب لانبالی بعده من تعذرا
و ابناء اسحاق اللیوث اذا ارتدوا
حمائل موت لابسین السنورا
اذا افتخروا عدوا الصبهبذ منهمُ
و کسری و عدوا الهرمزان و قیصرا
و کان کتاب فیهم و نبوه
و کانوا باصطخر الملوک و تسترا.
(از معجم البلدان).
شهر یا قلعهء اصطخر بر تپهء سنگی نزدیک نهر بند امیر واقع است و مسافت آن تا شیراز از جانب خاور 35 هزار گز است. قلعهء مزبور در وسط جلگهء پهناوری سر به آسمان کشیده که از لحاظ آبادانی و حاصلخیزی بی همتاست و هم اکنون آن جلگه را مرودشت خوانند که کوههای بلندی پیرامون آنرا احاطه کرده است. ملتبرون گوید: و بر سه یا چهار فرسنگی دهکده ای در میان آثار شهر قدیمی و مشهور، اصطخر دیده میشود و آن در گذشته پایتخت فارس بود و برحسب گمان برخی از مورخان این شهر را اسکندر ویران نساخت(3) بلکه عرب در قرن هفتم م. آنرا منهدم کرد و آثار آن بر سرزمین بلندی مشرف بر دشت پهناوری دیده میشود و در پهلوی کاخی که در این شهر بنیان نهاده شده است کوهی است بشکل تختی با پلکان که بوسیلهء پله هایی از سنگ کبود بالای آن میروند و قریب 500 پله دارد. هنگام داخل شدن به کاخ نخستین منظره ای که بیننده را دچار شگفتی و حیرت میکند دو ایوان سنگی است که ارتفاع هر یک از آنها 50 پاست و تمثال صورتی که آنرا ابوالهول میگویند...(4) و در دو سوی ایوانها بسیاری از نقوش یونانی و عبری و کوفی و فارسی و میخی دیده میشود... و نزدیک دو ایوان از پله ها بالا میروند تا به تالار و ستونهای بزرگ میرسند و در دو سوی پله ها بسیاری از نقوش و صورتها است و علاوه بر صورتها نوعی ظروف و وسایل است از قبیل ارابه ها که بسبک یونانی است و تصاویر شتر و گاو و گوسفند و اسب نیز دیده میشود و در پایین پله ها تصویر شیری است که گاوی را به چنگال گرفته است. و از ستونهای تالار 15 ستون بحال خود باقی است که ارتفاع آنها از 70 تا 80 پاست و این ستونها از عالیترین و استوارترین و استادانه ترین نمونه های صنعت معماریست و محیط کاخ 4200 پای فرانسوی و محیط باغ 600 گام از شمال به جنوب و 390 گام از خاور به باختر است - انتهی.
و نخستین کسی که از جانب مسلمانان در فارس بجنگ پرداخت علاءبن حضرمی بود که در هنگام خلافت عمر (رض) بسال 17 هجری با سپاهیان خود بسوی فارس هجوم آورد تا به اصطخر رسید و مردم آن شهر به نبرد سختی برخاستند... آنگاه در همان سال ابوموسی اشعری به بلاد فارس درآمد و فرمانروایی اصطخر را به عثمان بن ابی العاص ثقفی سپرد و در حقیقت فتح بسال 18 هجرت میسر گردید. ابن اثیر گوید: عثمان بن ابی العاص ثقفی آهنگ اصطخر کرد و او و اهل اصطخر در جور با هم تلاقی کردند و فارسیان شکست یافتند و مسلمانان نخست جور و آنگاه اصطخر را فتح کردند و بسیاری از لشکریان فارسیان را کشتند و بقیه گریختند، آنگاه عثمان بن ابی العاص آنان را به ذمه و جزیه دعوت کرد و هربذ آن ناحیه پذیرفت و عثمان پس از آن غنائم را گرد آورد و خمس آنها را نزد عمر فرستاد و بقیه را تقسیم کرد آنگاه مردم اصطخر نافرمانی آغاز کردند و عثمان بسال 27 هجری بدان شهر بازگشت و بار دیگر آنرا گشود سپس مردم آن شهر قیام کردند و عبیداللهبن معمر بسال 29 هجری بر دروازهء اصطخر با آنان به نبرد پرداخت و کشته شد و مسلمانان منهزم شدند و چون خبر این امر به عبدالله بن عامر رسید بسوی اصطخر شتافت و مردم آن شهر شکست یافتند و گروهی بسیار کشته شدند و اصطخر را با زور فتح کرد و سپس بسوی دارابجرد شتافت که مردم آن نافرمانی آغاز کرده بودند و آن شهر را نیز گشود و به سوی جور رفت، در این هنگام مردم اصطخر قیام کردند و ابن عامر پس از فتح جور به اصطخر بازگشت و پس از محاصرهء شدید آن شهر و بکار بردن منجنیق آن شهر را فتح کرد و چنانکه بلاذری آرد: 40 هزار تن را بکشت و بیشتر خاندان های اصیل و بزرگان اسواران را نابود کرد و این امر بسال 29 هجری بوده است، و گویند ابن عامر پس از بازگشت از اصطخر شریک بن اعور حارثی را در آن شهر فرمانروا ساخت و او مسجد آن شهر را بنیان نهاد و تا حد امکان در اصلاح امور شهر کوشید و در سال 39 ه . ق. زیادبن امیه که والی فارس بود بدان شهر رفت، وی قلعه ای نزدیک اصطخر بساخت و آنرا بنام قلعهء زیاد خواند، آنگاه پس از وی منصور یشکری حصنی بساخت و آنرا قلعهء منصور نامید و در سال 68 ه . ق. در اصطخر پیکاری میان مسلمانان و خوارج روی داد که در آن عبدالله بن عمر بن عبیداللهبن معمر کشته شد و در سال 129 مردم آن شهر با عبدالله بن معاویه که در کوفه خروج کرده بود بیعت کردند و خانهء وی در آن هنگام در اصطخر بود. و در سال 267 عمرولیث صفار اصطخر را تصرف کرد و خلاصه حوادثی که در این شهر روی داده است نظیر حوادثی بوده است که در اصفهان و دیگر بلاد فارس بوقوع پیوسته است.
و صاحب قاموس الاعلام آرد: در 60 هزارگزی شمال شرقی شیراز واقع است، دیرزمانی پایتخت سلاطین ایران بوده و در اوایل اسلام نیز از شهرهای آباد و بزرگ بشمار میرفته و بعداً خراب شده است ولی آثار خرابهء آن همچنان پایدار است، یونانیان آنرا پرسپولیس میخواندند یعنی مدینهء فارسی، در جلگه ای بسیار حاصلخیز بنام مرودشت که در دامنهء کوهی است دیده میشود و نهر بند امیر از پهلوی آن میگذرد، روی این نهر پل بسیار بزرگی بر طریق خراسان وجود داشته که با هنرمندی آنرا ساخته بودند و محله ای نیز در پیرامون پل واقع بوده است. اصطخری گوید: سور بزرگی گرداگرد این شهر را احاطه کرده و از اینرو هوایش سنگین است ولی هوای بیرون حصار و ییلاقات اطراف شهر بسیار لطیف و دلکش است. و نیز گوید: این شهر یک میل طول و عرض دارد، خرابه های معروف به تخت جمشید و چهل منار در خارج شهر بر کوهی دیده میشوند، اینها ویرانه های کاخهای پادشاهان قدیم ایرانند، ستونها و هیاکل باعظمتی که دست هنر آنها را مایهء حیرت جهانیان قرار داده است هنوز پای برجاست. محیط دایرهء کاخ به 4200 پا میرسد و خرابهء آتشکدهء عظیمی هم در این جایگاه دیده میشود که عامه آنرا مسجد سلیمان مینامند. در اواخر قرن چهارم هجری در روزگار صمصام الدوله از خاندان بویه این شهر در معرض هجوم امیر قلتمش واقع گردید و آنچنان ضربتی بر شهر وارد آورد که بویرانه ای مبدل شد و بر همان حال بماند. یاقوت گوید: در جوار اصطخر کانهای زیبق و آهن یافت شود و مردم آنها را استخراج میکنند. (از قاموس الاعلام ترکی). پایتخت باستان ایران که بر روی خرابه های پرسپولیس(5) بنیان نهاده شده بود و مرکز دینی و پایتخت ساسانیان بشمار میرفت. ابوموسی اشعری و عثمان بن عاص (643 م.) آنرا گشودند و بوجود آمدن شیراز (684 م.) بسی از رونق اصطخر کاست. (اعلام المنجد) :
اگر فرمان تن کردیّ و در اصطخر بنشستی
از اهل البیت پیغمبر نگشتی نامور سلمان.
ناصرخسرو.
نوذر و کاوس اگر نماند به اصطخر
رستم زاول نماند نیز به زاول.ناصرخسرو.
و رجوع به مرآت البلدان ج1 ص69 و فهرست تاریخ مغول تألیف اقبال و المعرب جوالیقی ص25 س15 و فهرست فارسنامهء ابن البلخی چ بریل و فهرست تاریخ سیستان و اخبار الدوله السلجوقیه ص41 و سبک شناسی ج3 ص252 و فهرست مزدیسنا و فهرست عقدالفرید و تاریخ اسلام صص 128 - 135 و 151 و ایران باستان ج1 ص102 و ج3 ص2541 و فهرست حبیب السیر چ خیام و فرهنگ ایران باستان ص67 و فتوح البلدان بلاذری چ قاهره ص396 و مسالک الممالک اصطخری چ لیدن ص122 و 123 و فهرست نزهه القلوب مقالهء 3 و فهرست عیون الاخبار و کتاب التاج ص15 و وفیات الاعیان ص141 و فهرست تاریخ گزیده و ترجمهء تاریخ یمینی ص290 و قاموس الاعلام ترکی ج2 ص990 و فهرست مجمل التواریخ و القصص و فهرست شدالازار و فهرست تاریخ عصر حافظ ج1 و فهرست شرح احوال رودکی، و استخر و ستخر و سطخر و صطخر و فارس شود.
.(املای فرانسوی)
(1) - Persepolis (2) - بیت از قصیدهء جریر در مدح هلال بن احور مازنی است که در آن به فرزندان اسماعیل و اسحاق فخر میکند، و فرزدق و بنی طهیه را هجو میکند و میتوان قصیده را در النقائض (صص992 - 1003) و دیوان جریر (صص240 - 251) دید. قصیده 106 بیت است و یاقوت چهار بیت آنرا در مادهء اصطخر آورده است. (حاشیهء المعرب ص38).
(3) - دیودور مینویسد: این شهر معظم پارسیان و مدینه السلاطین عجم بقسمی منهدم و ویران شد که کأن لم یکن گردید (یعنی در زمان هجوم اسکندر). رجوع به مرآت البلدان ج1 صص72 - 73 شود.
(4) - دربارهء وصف کاخ و ایوانها رجوع به مرآت البلدان ج1 صص72 - 90، و تخت جمشید و طاق کسری شود.
.(املای فرانسوی)
(5) - Persepolis
و کان کتاب فیهم و نبوه
و کانوا باصطخر الملوک و تُسترا(2).
(المعرب ص38).
و ابن البلخی آرد: و سه قلعه ساخت [ جمشید ] در میان شهر و آنرا سه گنبدان نام نهاد، یکی قلعهء اصطخر و دوم قلعهء شکسته و سوم قلعهء شکنوان. (فارسنامهء ابن البلخی ص32). و همو آرد: قلعهء اصطخر؛ در جهان هیچ قلعه قدیم تر از این قلعه نیست و هر احکام کی صورت بندد آنجا کرده اند و بعهد پیشدادیان آنرا سه گنبدان گفتندی و دو قلعهء دیگر را کی بنزدیکی آنست یکی قلعهء شکسته و دیگر قلعهء شکنوان و این هر دو قلعه ویران است، عضدالدوله حوضی ساختست آنجا حوض عضدی گویند و چنانست کی دره ای بودست بزرگ کی راه سیل آب قلعه بر آن دره بودی، پس عضدالدوله به ریختگری روی آن دره برآورد مانند سدی عظیم و اندرون آن به صهروج و موم و روغن و... بعد ما کی کرباس و قیر چند لابرلا در آن گرفتند و احکامی کردند کی از آن معظم تر نباشد و این حوض است و بسط آن یک قفیز کم عسیری است و عمق آن هفده پایه است کی چون یک سال هزار مرد از آن آب خورند یک پایه کم شود، و در میان حوض بیست ستون کرده اند از سنگ و صهروج و بر سر آن سقف حوض پوشیده و بیرون از آن دیگر حوضهاء آب و مصنعها هست و عیب این قلعه آنست کی حصار بلیغ توان داد و سردسیر است مانند هواء اصفهان و کوشکهاء نیکو و سرایهاء خوش و میدان فراخ دارد. (فارسنامهء ابن البلخی ص156).
و در ص111 آرد: در آن عهد کی شیرویه خویشاوندان را می کشت دایهء او او را بگریزانید و به اصطخر پارس برد. (فارسنامهء ابن البلخی چ بریل ص111). و صاحب حدود العالم آرد: اصطخر؛ شهری بزرگ است و قدیم و مستقر خسروان بوده است و اندر وی بناها و نقشها و صورتهای قدیم است و او را نواحی بسیار است و اندر وی بناهاست عجیب که آنرا مزگت سلیمان خوانند (؟) و اندر وی سیب باشد نیمه ترش و نیمه شیرین و اندر کوه وی معدن آهن است و اندر نواحی وی معدن سیم است - انتهی.
شهریست بفارس از اقلیم سوم بطول 79 درجه و عرض 32 درجه... گویند نخستین کسی که آن را بنیان نهاد اصطخربن طهمورث پادشاه ایران بود و طهمورث در نزد ایرانیان بمنزلهء آدم... بود جریربن خطفی گوید: مردم فارس و روم و عرب از نسل اسحاق بن ابراهیم خلیل (ع) بودند :
و یجمعنا و الغر اَبناء ساره
اب لانبالی بعده من تعذرا
و ابناء اسحاق اللیوث اذا ارتدوا
حمائل موت لابسین السنورا
اذا افتخروا عدوا الصبهبذ منهمُ
و کسری و عدوا الهرمزان و قیصرا
و کان کتاب فیهم و نبوه
و کانوا باصطخر الملوک و تسترا.
(از معجم البلدان).
شهر یا قلعهء اصطخر بر تپهء سنگی نزدیک نهر بند امیر واقع است و مسافت آن تا شیراز از جانب خاور 35 هزار گز است. قلعهء مزبور در وسط جلگهء پهناوری سر به آسمان کشیده که از لحاظ آبادانی و حاصلخیزی بی همتاست و هم اکنون آن جلگه را مرودشت خوانند که کوههای بلندی پیرامون آنرا احاطه کرده است. ملتبرون گوید: و بر سه یا چهار فرسنگی دهکده ای در میان آثار شهر قدیمی و مشهور، اصطخر دیده میشود و آن در گذشته پایتخت فارس بود و برحسب گمان برخی از مورخان این شهر را اسکندر ویران نساخت(3) بلکه عرب در قرن هفتم م. آنرا منهدم کرد و آثار آن بر سرزمین بلندی مشرف بر دشت پهناوری دیده میشود و در پهلوی کاخی که در این شهر بنیان نهاده شده است کوهی است بشکل تختی با پلکان که بوسیلهء پله هایی از سنگ کبود بالای آن میروند و قریب 500 پله دارد. هنگام داخل شدن به کاخ نخستین منظره ای که بیننده را دچار شگفتی و حیرت میکند دو ایوان سنگی است که ارتفاع هر یک از آنها 50 پاست و تمثال صورتی که آنرا ابوالهول میگویند...(4) و در دو سوی ایوانها بسیاری از نقوش یونانی و عبری و کوفی و فارسی و میخی دیده میشود... و نزدیک دو ایوان از پله ها بالا میروند تا به تالار و ستونهای بزرگ میرسند و در دو سوی پله ها بسیاری از نقوش و صورتها است و علاوه بر صورتها نوعی ظروف و وسایل است از قبیل ارابه ها که بسبک یونانی است و تصاویر شتر و گاو و گوسفند و اسب نیز دیده میشود و در پایین پله ها تصویر شیری است که گاوی را به چنگال گرفته است. و از ستونهای تالار 15 ستون بحال خود باقی است که ارتفاع آنها از 70 تا 80 پاست و این ستونها از عالیترین و استوارترین و استادانه ترین نمونه های صنعت معماریست و محیط کاخ 4200 پای فرانسوی و محیط باغ 600 گام از شمال به جنوب و 390 گام از خاور به باختر است - انتهی.
و نخستین کسی که از جانب مسلمانان در فارس بجنگ پرداخت علاءبن حضرمی بود که در هنگام خلافت عمر (رض) بسال 17 هجری با سپاهیان خود بسوی فارس هجوم آورد تا به اصطخر رسید و مردم آن شهر به نبرد سختی برخاستند... آنگاه در همان سال ابوموسی اشعری به بلاد فارس درآمد و فرمانروایی اصطخر را به عثمان بن ابی العاص ثقفی سپرد و در حقیقت فتح بسال 18 هجرت میسر گردید. ابن اثیر گوید: عثمان بن ابی العاص ثقفی آهنگ اصطخر کرد و او و اهل اصطخر در جور با هم تلاقی کردند و فارسیان شکست یافتند و مسلمانان نخست جور و آنگاه اصطخر را فتح کردند و بسیاری از لشکریان فارسیان را کشتند و بقیه گریختند، آنگاه عثمان بن ابی العاص آنان را به ذمه و جزیه دعوت کرد و هربذ آن ناحیه پذیرفت و عثمان پس از آن غنائم را گرد آورد و خمس آنها را نزد عمر فرستاد و بقیه را تقسیم کرد آنگاه مردم اصطخر نافرمانی آغاز کردند و عثمان بسال 27 هجری بدان شهر بازگشت و بار دیگر آنرا گشود سپس مردم آن شهر قیام کردند و عبیداللهبن معمر بسال 29 هجری بر دروازهء اصطخر با آنان به نبرد پرداخت و کشته شد و مسلمانان منهزم شدند و چون خبر این امر به عبدالله بن عامر رسید بسوی اصطخر شتافت و مردم آن شهر شکست یافتند و گروهی بسیار کشته شدند و اصطخر را با زور فتح کرد و سپس بسوی دارابجرد شتافت که مردم آن نافرمانی آغاز کرده بودند و آن شهر را نیز گشود و به سوی جور رفت، در این هنگام مردم اصطخر قیام کردند و ابن عامر پس از فتح جور به اصطخر بازگشت و پس از محاصرهء شدید آن شهر و بکار بردن منجنیق آن شهر را فتح کرد و چنانکه بلاذری آرد: 40 هزار تن را بکشت و بیشتر خاندان های اصیل و بزرگان اسواران را نابود کرد و این امر بسال 29 هجری بوده است، و گویند ابن عامر پس از بازگشت از اصطخر شریک بن اعور حارثی را در آن شهر فرمانروا ساخت و او مسجد آن شهر را بنیان نهاد و تا حد امکان در اصلاح امور شهر کوشید و در سال 39 ه . ق. زیادبن امیه که والی فارس بود بدان شهر رفت، وی قلعه ای نزدیک اصطخر بساخت و آنرا بنام قلعهء زیاد خواند، آنگاه پس از وی منصور یشکری حصنی بساخت و آنرا قلعهء منصور نامید و در سال 68 ه . ق. در اصطخر پیکاری میان مسلمانان و خوارج روی داد که در آن عبدالله بن عمر بن عبیداللهبن معمر کشته شد و در سال 129 مردم آن شهر با عبدالله بن معاویه که در کوفه خروج کرده بود بیعت کردند و خانهء وی در آن هنگام در اصطخر بود. و در سال 267 عمرولیث صفار اصطخر را تصرف کرد و خلاصه حوادثی که در این شهر روی داده است نظیر حوادثی بوده است که در اصفهان و دیگر بلاد فارس بوقوع پیوسته است.
و صاحب قاموس الاعلام آرد: در 60 هزارگزی شمال شرقی شیراز واقع است، دیرزمانی پایتخت سلاطین ایران بوده و در اوایل اسلام نیز از شهرهای آباد و بزرگ بشمار میرفته و بعداً خراب شده است ولی آثار خرابهء آن همچنان پایدار است، یونانیان آنرا پرسپولیس میخواندند یعنی مدینهء فارسی، در جلگه ای بسیار حاصلخیز بنام مرودشت که در دامنهء کوهی است دیده میشود و نهر بند امیر از پهلوی آن میگذرد، روی این نهر پل بسیار بزرگی بر طریق خراسان وجود داشته که با هنرمندی آنرا ساخته بودند و محله ای نیز در پیرامون پل واقع بوده است. اصطخری گوید: سور بزرگی گرداگرد این شهر را احاطه کرده و از اینرو هوایش سنگین است ولی هوای بیرون حصار و ییلاقات اطراف شهر بسیار لطیف و دلکش است. و نیز گوید: این شهر یک میل طول و عرض دارد، خرابه های معروف به تخت جمشید و چهل منار در خارج شهر بر کوهی دیده میشوند، اینها ویرانه های کاخهای پادشاهان قدیم ایرانند، ستونها و هیاکل باعظمتی که دست هنر آنها را مایهء حیرت جهانیان قرار داده است هنوز پای برجاست. محیط دایرهء کاخ به 4200 پا میرسد و خرابهء آتشکدهء عظیمی هم در این جایگاه دیده میشود که عامه آنرا مسجد سلیمان مینامند. در اواخر قرن چهارم هجری در روزگار صمصام الدوله از خاندان بویه این شهر در معرض هجوم امیر قلتمش واقع گردید و آنچنان ضربتی بر شهر وارد آورد که بویرانه ای مبدل شد و بر همان حال بماند. یاقوت گوید: در جوار اصطخر کانهای زیبق و آهن یافت شود و مردم آنها را استخراج میکنند. (از قاموس الاعلام ترکی). پایتخت باستان ایران که بر روی خرابه های پرسپولیس(5) بنیان نهاده شده بود و مرکز دینی و پایتخت ساسانیان بشمار میرفت. ابوموسی اشعری و عثمان بن عاص (643 م.) آنرا گشودند و بوجود آمدن شیراز (684 م.) بسی از رونق اصطخر کاست. (اعلام المنجد) :
اگر فرمان تن کردیّ و در اصطخر بنشستی
از اهل البیت پیغمبر نگشتی نامور سلمان.
ناصرخسرو.
نوذر و کاوس اگر نماند به اصطخر
رستم زاول نماند نیز به زاول.ناصرخسرو.
و رجوع به مرآت البلدان ج1 ص69 و فهرست تاریخ مغول تألیف اقبال و المعرب جوالیقی ص25 س15 و فهرست فارسنامهء ابن البلخی چ بریل و فهرست تاریخ سیستان و اخبار الدوله السلجوقیه ص41 و سبک شناسی ج3 ص252 و فهرست مزدیسنا و فهرست عقدالفرید و تاریخ اسلام صص 128 - 135 و 151 و ایران باستان ج1 ص102 و ج3 ص2541 و فهرست حبیب السیر چ خیام و فرهنگ ایران باستان ص67 و فتوح البلدان بلاذری چ قاهره ص396 و مسالک الممالک اصطخری چ لیدن ص122 و 123 و فهرست نزهه القلوب مقالهء 3 و فهرست عیون الاخبار و کتاب التاج ص15 و وفیات الاعیان ص141 و فهرست تاریخ گزیده و ترجمهء تاریخ یمینی ص290 و قاموس الاعلام ترکی ج2 ص990 و فهرست مجمل التواریخ و القصص و فهرست شدالازار و فهرست تاریخ عصر حافظ ج1 و فهرست شرح احوال رودکی، و استخر و ستخر و سطخر و صطخر و فارس شود.
.(املای فرانسوی)
(1) - Persepolis (2) - بیت از قصیدهء جریر در مدح هلال بن احور مازنی است که در آن به فرزندان اسماعیل و اسحاق فخر میکند، و فرزدق و بنی طهیه را هجو میکند و میتوان قصیده را در النقائض (صص992 - 1003) و دیوان جریر (صص240 - 251) دید. قصیده 106 بیت است و یاقوت چهار بیت آنرا در مادهء اصطخر آورده است. (حاشیهء المعرب ص38).
(3) - دیودور مینویسد: این شهر معظم پارسیان و مدینه السلاطین عجم بقسمی منهدم و ویران شد که کأن لم یکن گردید (یعنی در زمان هجوم اسکندر). رجوع به مرآت البلدان ج1 صص72 - 73 شود.
(4) - دربارهء وصف کاخ و ایوانها رجوع به مرآت البلدان ج1 صص72 - 90، و تخت جمشید و طاق کسری شود.
.(املای فرانسوی)
(5) - Persepolis