جستجوی واژه در لغتنامه دهخدا
جستجوی معنی واژه اسکاف: (تعداد کل: 4)
اسکاف
[اِ] (ع ص) (ظ: از شکافتن فارسی) هر صانع که با آلتی آهنین کار کند. هر اهل حرفه که به آهن کار کند. (منتهی الارب). هر صانع. (مؤید الفضلاء). کل صانع. (مهذب الاسماء). هر پیشه وری. (ربنجنی). || یا هر اهل حرفه است سوای کفشگر، که آن اسکف است. (منتهی...
اسکاف
[اِ] (ع مص) کفشگر شدن: اسکف فلان؛ اسکاف گردید. (منتهی الارب).
اسکاف
[اِ] (اِخ) دو موضع بنواحی نهروان از اعمال بغداد. (منتهی الارب). نام دو ناحیهء بزرگ موسوم به اسکاف علیا و اسکاف سفلی در عراق، در جوار نهروان و بین بغداد و واسط. بعد از سلجوقیان به هنگام ویرانی نهروان دو ناحیهء فوق نیز ویران گشت. جمعی از دانشمندان و مشاهیر...